یه حس خوب

چند شب قبل فرزاد پیش ما بود ...

راستش بهم حسودی شد وقتی گفت "دلم برای وبلاگم تنگ میشه"

تصمیم گرفتم یه تکونی به خودم بدم..

همیشه لازم نیست که آدما از بزرگتراشون چیزی یاد بگیرن.

فرزاد از من کوچیکتره ولی من بعضی وقت ها چیزای زیادی ازش یاد میگیرم

این که با پشت سر گذاشتن بحران های زیاد الان خیلی خوب داره درس می خونه

و کارهاشو سامان دهی می کنه

عطیه از من کوچیکتره..

ولی من ازش خیلی چیزا یاد میگیرم

 از این که اینقدر پشتکار داره ..مطالعه اش زیاده..و....

 سلمان از من کوچیکتره

ولی من ازش خیلی چیزا یاد میگیرم..

این که اینقدر سعی می کنه چیزای تازه یاد بگیره و اطلاعاتش به روز باشه..

این به خاطر داشتن قلب بزرگیه که این انسانهای دوست داشتنی دارن

دیدن فرزاد بعد از این همه مدت منو خوشحال کرد

یاد گذشته ها افتادم ..یاد اون روزا...

فرزاد این دفعه با یه شکل متفاوت اومد ..

یه حس خوبی به آدم میداداز اون حسایی که به آدم انرژی میده..

از این که دوستام اینقدر بزرگند به خودم می بالم..

آره..

این منم که از اونا کوچیکترم...

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ

مرجان چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ب.ظ

بعضی آدما دلشون دریاست ... یه دل دارن به وسعت همه دنیا .. اینجور آدما همیشه هم قرار نیست سنی داشته باشن گاهی کوچولوها از بزرگترا دریایی ترن :)

فرزاد پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://petti.blogsky.com

سلام سمیرای گلم
مث اینکه یادت رفته...
تو به من یاد دادی اینطوری باشم...
یادته؟!
میگفتی تو.... تو.... یادته؟!
?(f(x
خوشحالم که این دفه مث هر دفه باعث ناراحتیت نشدم !
روزات ابری...

فرزاد عزیز

تو با این همه لطفی که به من داری آخرش منو سکته میدی..

اینقدر منو شرمنده ی خودت نکن..

می بینی اینم یه خوبی از هزاران خوبیته..

اینا همش توانایی های خودته که خدای بزرگ به این قشنگی روت

حکاکی کرده..

از این تندیس خوب مراقبت کن..که ارزشش خیلی بالاتر از این حرفاست

در پناه خدای مهربون

فرزاد پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:54 ب.ظ http://petti.blogsky.com

از این به بعد یبشتر آپ کن...

چشم...

اطاعت قربان..

افشین.حیدری (افشین بودم) پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:03 ب.ظ http://3lool.blogfa.com

یک-هوا که سرد می شود، به سرم می زند، برعکس بقیه ی مردم.
دو- این بار نوشتم ،در مورد یک چیزهایی که روی دلم نشسته بودند و به دست هایم زل زده بوده اند، بگذار هر چه که مردم می خواهند بگویند ،بگویند ،من یکبار از رو رفتم و دیگر... نمی روم!
سه- با چیزنوشته هایی جدید به روزم، در مورد سید مهدی موسوی ،افشین یداللهی ،و (با عرض معذرت...)محمدرضا گلزار!
چهار- شب ها چشم هایم خوابشان نمی برد، کسی نمی داند فرق مسافر و مهاجر چیست؟
پنج- دست از دلم برداشتم ، آخر یک شعر جدید از خودم نوشتم، خیلی وقت بود شعرم می آمد، خیلی وقت ها خیلی چیزهایمان می آید اما که حال دارد که...
شش- سر که زدی ،شعرم را نقد کن ،حتی اگر نخواندیش.
هفت(7، عدد مقدسیست)- کسی نمی داند که فرق مهاجر و مسافر... دارم دیوانه می شوم ،در این قرنی که برای نفس کشیدن هم باید زرنگ باشی... دارم دیوانه می شوم ، معلوم نیست ما زندگی می کنیم ،یا زندگی ما را...
خیلی خیلی ممنون- زندانی سلول 24

فرزاد شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ http://petti.blogsky.com

آپ کن دیگه !

یک بار گفتم اطاعت قربان
چه قدر عجولی
اندکی صبر آپ کردن نزدیک است.

نارین شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:24 ب.ظ

سلام
-آینده به کسی تعلق داردکه میداند چگونه منتظربنشیند!
همینکه در دیگران این قشنگیا رو دیدی،نشون میده دید زیبایی داری و همتی زیباتر...
-از وبلاگ آقا فرزاد لینکتونو دیدم.
-بهشت اون دنیا که جای من نیست،گفتم حداقل یه سر به بهشت شما بزنم...
محکم باش و استوار

نارین عزیز سلام..

به بهشت من خوش اومدین
بهتره بگم صفا آوردین
شما زیادی به من لطف دارین
این سرشت زیبای خودتونه که همه چیزر و زیبا
و قشنگ می بینه..
من هیچ آدرس وبی از شما نمیبینم
ایمیل هم همین طور اگه دوست داشتید
ان شا الله که به بهشت اصلی هم وارد میشید
یکی از اینها رو در اختیار من قراربدید
ممنون میشم..
باز هم منتظر حضور گرمتون هستم
.پاییزی باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد