یکشنبه...

چند روزه که آسمونی ها رو ندیدم...

 

دلم به وسعت یه آسمون تنگ شد.....

 

تو سکوتشون گم میشم...

 

کاش 1شنبه بیا د...

نظرات 8 + ارسال نظر
فرزاد چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ

کی یکشنبه بیاد؟

آسمونی ها رو میگم

فرزاد چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://petti.blogsky.com

شاید این یکشنبه بیاید...
شاید... !

اگر خدا بخواد حتما میان

غریبه پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ق.ظ

سلام آبجی وسطی

وای وای وای ، آخه به من هم میگن داداش .. واقعا کــــــه !!!
من نمیدونم اصن داداشی به این بی معرفتی تو دنیا پیدا میشه که شونصد روز قبل، پست جدید آبجی عزیزش رو ببینه اما نتونه کامنت بگذاره تا اینکه شونصد روز بعد خدا قسمتش کنه و موفق بشه یه گلی به سرش (که الهی نباشه تا امتی نفس راحت بکشن !) بگیره .. مجبورم بازم بگم : واقعا کـــه !!

خوب سمیرا جان ، اول دوست دارم در مورد پست قبلیت یه سری مطالب رو بگم تا برسیم به این یکی (!)
حقیقتا از اینکه این حس قشنگ رو در تو میبینم، خیلی خیلی خوشحالم .. یک بنده خدایی میگفت : "ما چرا فکر میکنم که طرف مقابل مون حتما باید پرفسور ، دانشمند ، دکتر ، مهندس و یا از این گونه لقب ها داشته باشه تا بتونه حرفی عمیق و زیبا بزنه (؟!)" در حالی که خیلی از انسان هایی که ما اونا رو در اطراف خودمون میبینیم، در طی روز به نکاتی اشاره میکنن که شاید از یک تجربه هزار ساله هم عمیق تر باشه .. نکاتی که تو هیچ کتاب و جزوه ای پیدا نمیشه .. اما ما نابخردانه از کنارشون میگذریم ، فقط به این بهانه که فلان حرف رو فلانی گفته (!) یا فلانی کوچیک تر از ماست و هنوز خیلی از چیزها رو نمی فهمه (!)
برعکس من هم سالها پیش در برخورد با مسئله ای این چنینی بود که موفق شدم چند بعدی بودن کائنات رو درک کنم .... وقتی میبینی کسی که از تو کوچک تره، دارای تجربه ای است که تو تا به امروز نداشتی .. وقتی میبینی که یک کودک حرفی میزنه که عمرا به ذهن تو خطور کنه .. وقتی که آدم میتونه از رفتار یک نوزاد درس بگیره و وقتی که ..... تازه می فهمیم در چه عظمتی داریم زندگی میکنیم و ازش قافلیم . میدونی سمیرا، آدم ها زندگی های متفاوتی دارن .. شاید یک بچۀ کوچیک سختی هایی رو در زندگیش دیده باشه که من و تو که هیچ ، حتی باباهای ما هم نچشیده باشن (!) یا با کسی برخورد کنیم که از خصوصیت منحصر به فردی بهره مند است و برعکس همون خصلت هم کارگشای بعدی از مشکلات ما باشه، در حالی که ممکنه صاحب اون خصلت سالها از ما کوچک تر باشه .. بالاخص بچه هاااا... اونا در عالمی سیر میکنن که خیلی خیلی به حقیقت نزدیک تره ، تا دنیایی که ماها برای خودمون ساختیم و همه مون موندیم که باهاش چی کار کنیم (!)

و اما در مورد آسمونی هاااا ..
اگه تو چند روزه که ندیدی شون ٬ من چند عمره که ندیدم شون (!) اگه یکشنبه اومدن ٬ حتما سلام من رو هم بهشون برسون ...

باز هم بهت به خاطر این زاویه نگاه زیبات تبریک میگم و در ضمن امیدوارم که تحدیدهای فرزاد رو در مورد زود به زود پست گذاشتنت، حتما جدی بگیری .. وگرنه مجبور میشم باهاش دست به یکی کنم و خلاصه ..... در نتیجه دختر خوبی باش و خودت به زبون خوش بهشت ما رو آپدیت کن :))
یا حق

سلام به داداش گلم..

هروقت به من افتخار میدی و قدوم مبارکتو به بهشت میذاری..
وعطر نفس های گرمت و کلام زیبات به بهشت جانی دوباره می بخشه..
نمیدونی چه حس خوبی به من دست میده ..همون حسی که باعث میشه
من یه نفس عمیق بکشم همراه با یه تبسم...
چقدر خوبه که اومدی و حرف های منو تکمیل کردی..حرفایی که همیشه
تو ذهنم می چرخه و لی بیرون نمیاد..
تو خیلی زیباتر به این نکته ها پرداختی و اونا رو مورد تحلیل قرار دادی..
ازت خیلی خیلی ممونم..
واما درمورد این حرف زشتی که به خودت نسبت دادی"الهی نباشه تا
امتی نفس راحتی بکشند"
اگه خدای ناکرده تو نباشی این امت نفسی براشون نمی مونه
تا بخوان بکشن یا نکشن..
امیدوارم همیشه چرخ نیمکت به دست تو بچرخه..
در مورد آسمونی ها باید بگم..
خیلی دوست دارم بدونم آسمونی های تو چه کسانی هستند.؟؟؟.
آسمونی های من زیادن..اما چند تاشون رو اکثر اوقات توی دانشگاه میبینم
آسمونی های من حرف زدن بلد نیستن..حتی شنیدن..فقط از حرکت دستاشون
و برق چشماشون می فهمی که می خوان چی بگن..
منو از آسمونی هات بی خبر نذار..
من چشم به راهم..
در پناه خدا

غریبه پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:44 ب.ظ

سلامی آبجی

ای بابا ، تو باز با جملاتت با من چه کردیییییی آبجی .. نمیدونم چرا وقتی حرم لطف و محبتت از بین کلمات اوج میگیره و روح و روانم رو مینوازه ، دوست دارم بشینم و با تمام وجود فریاد شوق سر بدم .. حرفات باعث میشه که آدم از درون جوانه بزنه دختر .. واقعا وصل ناپذیری ....

راستش رو بخوای من آسمونی هام رو هیچ وقت محدود نکردم ..
زندگی در جریانه و چرخ زمان مدام در چرخش .. روزگار هر روز نو به نو میشه و چهره ای جدید از خودش نشون میده .. هر لحظه خدا جهانی جدید رو می آفرینه و هر دم نفس تازه ای در کائنات جاری میشه .. البته یه سری منابع انرژی خاص که صاحب مکتب و آورندگان شریعت هستند در بالای هفت آسمون ناظرند و لطف شون همواره شامل حال ما ... اما از این بُعد که بگذریم ، در زمین خدا هم میشه آسمونی هایی رو پیدا کرد که به قول معروف : "سیم معرفتت رو به اون بالایی ها وصل میکنن !" بزرگی می گفت : ما از زمانی که خدا رو اون قدر بزرگ فرض کردیم که تصور در کنار "او" بودن برامون غیر ممکن شد ، به دست خودمون فاجعه ای به نام "غفلت" رو ساختیم .. (و ادامه داد) اگه بتونی خدا را با تمام عظمتش اون قدر کوچک کنی که در شیارهای قلبت جا بشه و در رگ هات جاری .. اون وقته که میتونی "خدائی" زندگی کنی . من هم معتقدم که در زندگی (هر زمان به اقتضای خودش !) علائمی وجود داره که نشانی از حضور بالایی ها در کنار ماست (!) این نشانه میتونه یک موجود زنده باشه و یا حتی یک جسم باشه .. میتونه یک نوشته باشه ، یک بیت شعر باشه ، اصلا یه حرف باشه و یا اصلا یک حس باشه ، یک تصور ، یک خیال و ... مهم اینه که بتونی در زندگی روزمره ات ، وجودت رو از باتلاقی به نام روزمرگی نجات بدی و در این هیاهوی ، آسمونیت رو پیدا کنی تا همیشه خودت رو در سیطره آسمونی ها حس کنی ...

میشه بهم بگی که آسمونی تو (همونی که تو دانشگاست !) چیه ؟! (البته اگه دوست داشتی ...)
یا حق

سلام داداشی...

از این که میای بهم سر میزنی خیلی احساس خرسندی می کنم..
ولی از یه طرف شرمنده ی تو میشم به خاطر این که نسبت به تو و
نیمکت کم لطفی می کنم..
اون جملاتی هم که ازش حرف میزنی چیزی نیست جز حقیقت وجود تو
چه بسا ..خیلی کمتر از اونیه که در وجود پاک تو هست..
چقدر خوبه که تو هم آسمونی هاتو محدود نکردی..وچقدر زیبا بود این حرف دلنشینت
:" روزگار هر روز نو به نو میشه و چهره ای جدید از خودش نشون میده .. هر لحظه خدا جهانی جدید رو می آفرینه و هر دم نفس تازه ای در کائنات جاری میشه ..
این جمله رو مدام دارم تکرار می کنم و هر بار روحم تازه میشه..
میدونی امین جان آسمونی ها روی زمین هم حضور دارند به شرط این که
ما قدرت درک وجودیه اونارو داشته باشیم..
واما در مورد اون سوالی که پرسیدی.(آسمونی های من)
این آسمونی های که میخوام ازشون حرف بزنم..دنیای دیگه ای دارند
خیلی پاک و معصومند..بدون هیچ شیله پیله ای..
اونا هم رشته ای من نیستند ولی من توسط یکی از همکلاسیام
با اونا آشنا شدم4نفرند و همگی اینها پسرو ناشنوا هستند که دونفرشون
با سمعک یه مقداری می شنوند و دونفر دیگه اصلا نمی شنوند
فوق العاده فرشته های مهربونی هستند.
یه بار که همگی با هم مشغول صحبت بودیم..
حمید هیچی نشنید چون باطریه سمعکش تموم شد
مرتضی که دید حمید بیشتر تو بحث حضور داره تصمیم
گرفت باطریه سمعکش رو به حمید بده ولی باطری از دستش افتاد
توی جوی آب..
حالا دیگه هر 4نفری هیچی نمیشنیدن..
و سکوت عجیبی اون جا برقرار شد
این فقط یه نمونه از آسمونی های منه که خدمتت گفتم..
آسمونی های زیادی هستند که من واقعا نمیدونم جه طوری اونا رو
وصفشون کنم..
اگه اشکالی نداره من می خوام بدونم تو هم آسمونی خاصی داری؟؟؟
یا حق

غریبه شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ب.ظ

سلام آبجی

چقدر زیبا و دوست داشتنی هستند .. آسمونی های دلت عزیز ..

راستش رو بخوای ٬ سوالت من رو بدجوری با خودش به دنیای تفکرات برد .. این قدر برد که می ترسم توش گم بشم (!) میدونی ٬ بی تعارف بهت میگم که اگه پاسخ سوالت رو از درونیاتم کشف کردم (!) حتما جوابت رو خواهد داد !....

یا حق

سلام داداشیه نازنین

امیدوارم با سوالم باعث نشده باشم که ذهنت آشفته بشه

اگه این طور نیست منتظر جوابت میمونم

در پناه خدا

مرجان چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:03 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

سلام آبجی مهربونم
دنبال آسمونی ها میگردی ؟ اصلا خود آسمون توی قلبته :) کمی بیشتر دقت میکردی متوجه اش میشدی :)

فداتت
:-*

سلام آبجی مرجان

قربون اون چشما ی قشنگت بشم که اینقدر مهربونی...

دلم برات خیلی تنگ شده...

گیگیلی چطوره؟؟؟؟

هنوزم شیطونی می کنه؟؟؟


نمیدونی چقدر خوشحال شدم و قتی دیدیم اومدی پیشم..

منو ببخش اگه کم میام تو وبت..

قول میدم جبران کنم...

بهاری باشی

جان کوچولو دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ب.ظ http://khandestan.blogsky.com/

سلام
وبلاگ جالبی دارین.
من هم از دروغ و دورنگی به طرز شدیدی متنفرم.
من هم به دکتر شریعتی علاقه خاصی دارم.
به وبلاگ من هم یه سری بزنین و هر چه می خواهد دل تنگت بگو. من شما رو لینک کردم. ممنون میشم شما هم منو لینک کنین.
آیدی من: jaan.koochooloo
اگه منو اد کنین یا آیدی تون رو بدین تا شما رو اد کنم ممنون میشم. لطف می کنین. اگه منو اد کنین می تونم به روز شدن وبلاگمو راحت بهتون خبر بدم.
باتشکر.جان کوچولو

سلام دوست خوبم
به بهشت من خوش اومدین..

ممنون از لطفی که نسبت به اینجا دارین..

حتما سعی می کنم به دیدنتون بیام

به زودی شمارو لینک خواهم کرد..

توی لیست ادلیستهامم قرارتون خواهم داد

در پناه خدا

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد