غریب تنها حسین

دست و پام لرزید...

قلبم به تپش افتاد....و نفس هام به شماره.....

ویه بغض سنگین...

گونه هام از اشک خیس شد...

گوشهام چیزی رو نمی شنید..

چشمهام جای رو نمی دید...

جز یه پرچم سبز که با قرمز روش نوشته بودند..  غریب تنها حسین